دختر دریا
سه شنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۸۶، ۱۰:۱۶ ب.ظ
برای پری که زود پر زد و رفت
پری که بود، دری بود رو به وسعت عشق
و سیبِ سرخْ تری بود، دست قسمت عشق
همیشه صحبت او موجی از حرارت داشت
و خنده روی لبش طرحی از طراوت داشت
پری که بود، پری بود و بالِ همسفری
و صبح شاد و سفیدی... و روز تازه تری
پری کبوتر ... اما نه، مرغ دریا بود
دلش هنوز پر از موج و نخل و گرما بود
جدا نبود از آن ساحلی که آمده بود
اگر چه رفت سفر، با دلی که آمده بود
بهار بود، ولی آن بهار، یائسه ماند
و خانه غمزده در بهت سرد حادثه ماند
پرنده از سفری عاشقانه برمیگشت
و قلب دختر دریا به خانه برمیگشت
غروب بود و طنین صدای جاشوها
و ناله، نالة بی انتهای جاشوها
و شَروه در شب شرجی به گوش ساحل خورد
و برگ عمر زنی خسته، مهر باطل خورد
و رود رودِ دل مادری به دریا رفت
و روح راحت و پهناوری به دریا رفت
دوباره موج تنش سهم خاک بندر شد
دلش رفیقِ شب سینهچاک بندر شد
رسید از سفر روزهای رؤیایی
و باز شد پریِ قصههای دریایی
شبی که رفت، علی ماند و حوض بی ماهی
و قاب عکس گلی ماند و مرغ تنهایی
پری مسافرِ شهر ستارهها شده بود
رگش از آفت خرچنگها رها شده بود
کسی که قصة او را شنیده بود، رسید
چه زود! سیدِ خوابی که دیده بود، رسید
بندرگناوه
بهار 85
- ۸۶/۰۵/۱۶
وبلاگ خیلی خوبی دارین
به منم سر بزن منتظرم