Title-less
چهارشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۸۶، ۱۰:۳۹ ب.ظ
چه بود آخر آن اتفاق ساده، همین
صدای رفتن و ساعت که ایستاده، همین
و تار نرم قدمها میان شب گم شد
و عطر رهگذری ماند و گرد جاده، همین
تو رفته بودی و چیزی شبیه تندیست
نشست بر تن این شهر پر افاده، همین
وقرن، قرن خدایان برق و آهن شد
غبار ماند و نگاهی پر از براده، همین
و بعد معنی هر واژه را عوض کردند
و عشق حرکت نر شد به سوی ماده، همین
چقدر کنج قفس خواب آسمان دیدن
چه بود قسمت مرغان پرگشاده همین؟
از این هوای مکدر دلم گرفته چقدر
و چنگ میزنم امشب به جام باده. همین -
برای من که پریشان و خستهام کافی است
که با تو باشم در یک خیال ساده، ... همین
- ۸۶/۰۵/۳۱
وعشق...
عالی بود نسبت به کارهای قبلی خیلی بهتره
ولی کاربرد(و)در اول ابیات خیلی زیاده ویه عیب محسوب می شه
راستی من لی لی هستم نه لیلی
ممنون