نمیآیی چرا
دوشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۸۶، ۱۱:۵۵ ق.ظ
کوچه دلهامان چراغانت! نمیآیی چرا؟
شهر خندان، جاده گریانت، نمیآیی چرا؟
ای درختان بی بهارت مانده در یک خواب سرد!
ای پرستوها پریشانت! نمیآیی چرا؟
عصرها هر رهگذر با آه مکثی میکند
روی پلهای خیابانت، نمیآیی چرا؟
دشت تب دارد و گلهای شقایق تشنهاند
باغها دلتنگ بارانت نمیآیی چرا؟
از نفسهای تو دارد شوق رفتن میزند
موج در چشم سوارانت، نمیآیی چرا؟
آه! دیگر قلب نرگسزارها را خسته کرد
قصه خورشید پنهانت، نمیآیی چرا؟
سرو کوهی را شباهنگام طوفانی شکست
دست نیلوفر به دامانت، نمیآیی چرا؟ *
پشت این شادی، میان کوچههای بیکسی
شاعری تنهاست مهمانت، نمیآیی؟ … - چرا
* اشاره به شعر نیما.
- ۸۶/۰۶/۱۲
با گزارش حافظ خوانی به روز شدیم
به ما سر بزنید و نظرتان را بفرمایید