خاطره
پنجشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۸۶، ۰۱:۲۹ ب.ظ
باز از میان خاطره هایم تو نم نمک
پر می زنی به سوی دلم مثل شاپرک
در دستهام گیره سرت باز میشود
و میدهد درون مرا باز قلقلک
یادش به خیر آن پسر شور و شر که من ...
یادش به خیر دخترکی که چه با نمک ...
دیگر گذشت بازی ما توی کوچه ها
هی بین گرگ و گله چشمات دو به شک
دیگر گذشت اینکه تو زیر درخت سیب
من روی بام دلهره هی می کشم سرک
و مشقهام خواهش دست تو را ببوس
و چشمهات بارش اینکه مرا فلک ...
توی کتابهام پر از قلبهای جفت
با کارنامه های پر از نمره های تک
من در هوای دیدن تو پای شله زرد
تو ناز ... با بهانه یک شربت خنک
آن روز مثل اینکه قدمهات مانده بود
در کوچه بین ماندن و رفتن اسیر شک
یک بغض یک نگاه که یعنی تمام شد
مادر و یک اشاره که : قاسم برو کمک
ماشین درست از وسط عشق ما گذشت
و زیر چرخهاش دلم شد ترک ترک
رفتی و من هزار غزل، نامه نامه درد
میخواندم از فراق تو در گوش قاصدک
کم کم امید از شب تاریک رفت و ماند
یک دفتر سیاه و قلم دست آدمک
حالا دوباره از دل آن خاطرات دور
تو می رسی و سایه عشقی که نم نمک ...
- ۸۶/۰۶/۲۲
زیبا و پر معنا است.
زنده باشید