دوباره عشق
شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۸۶، ۰۹:۴۱ ق.ظ
دوباره عشق صدا زد، دوباره خواند مرا
دوباره خواند و رفتم و باز راند مرا
چقدر قلب مرا هی گرفت و هی پس زد
و تشنه تا سر سرچشمه ها کشاند مرا
وجود شیشهاییم را به یک اشاره شکست
و از تمام خودم ناگهان رهاند مرا
برای اینکه بفهمد چقدر مشتاقم
سراب گونه به هر نا کجا دواند مرا
و آمدم که بگیرم دو دست گرمش را
به زور آب یخ از خواب خوش پراند مرا
همین که دید دلم رام چشمهایش شد
به روی سادگی من نشست و راند مرا
از این طرف به حقارت به چند سکه فروخت
از آن طرف چه کریمانه باز ستاند مرا
و مثل گردش فواره های سرگردان
فرو کشید و دوباره فرا نشاند مرا
کلاغ قصه منم، عاشقی که آخر کار
بجای خانه به ویرانه ای رساند مرا
دوباره خواند و رفتم و باز راند مرا
چقدر قلب مرا هی گرفت و هی پس زد
و تشنه تا سر سرچشمه ها کشاند مرا
وجود شیشهاییم را به یک اشاره شکست
و از تمام خودم ناگهان رهاند مرا
برای اینکه بفهمد چقدر مشتاقم
سراب گونه به هر نا کجا دواند مرا
و آمدم که بگیرم دو دست گرمش را
به زور آب یخ از خواب خوش پراند مرا
همین که دید دلم رام چشمهایش شد
به روی سادگی من نشست و راند مرا
از این طرف به حقارت به چند سکه فروخت
از آن طرف چه کریمانه باز ستاند مرا
و مثل گردش فواره های سرگردان
فرو کشید و دوباره فرا نشاند مرا
کلاغ قصه منم، عاشقی که آخر کار
بجای خانه به ویرانه ای رساند مرا
- ۸۶/۰۶/۳۱
دوست عزیز وقت کردید سری به وبلاگ من بزنید
مطالب جالبی داره
پایدار باشید