شوری در اصفهان
دوشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۸۷، ۰۸:۴۸ ب.ظ
«خواجو» ، گذشته بودی و مبهوت مانده بود
پل، خیره در تقارن ابروت مانده بود
از عکس خوش تراش لبان تو روی آب
در ذهن «زنده رود» دو یاقوت مانده بود
در چشمهات سبزی باغات «اصفهان»
بر گونههات سرخی شاتوت مانده بود
فوارههای «نقش جهان» بی صدا شدند
سیر زمان کنار تو مسکوت مانده بود
شالت وزید روی درختان «چارباغ»
آنشب نسیم در خم گیسوت مانده بود
رفتی و باز غصه سنگین «چل ستون»
بر دوش این عمارت فرتوت مانده بود
بردند روی دست، تن شاعر و هنوز
یک بیت خیس بر لب تابوت مانده بود:
دیر آمدی و بی تو جوانی که نیمه شب
در خواب سر گذاشت به زانوت، ......
رفته بود
- ۸۷/۱۲/۱۹
سلام
بسیار عالی.مثل همیشه.اذت بردم.
منتظرم...