هجده پیمانه با حافظ
سه شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۸۸، ۰۹:۲۵ ق.ظ
نیمه شب بود، شنیدم که کسی میآید
«مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید»
مَشک بر دوش از آن دور صدا زد: مادر!
«از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر»
دل پژمرده ما هم به صدا میآید
«فیض روح القدس ار باز مدد فرماید»
ناگهان ولوله در آن شب آرام افتاد
«عکس روی تو چو در آینهی جام افتاد»
آسمان دل به هوای خوش یاست داده است
«تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است»
تا تو با دامنی از سبزه و گل میآیی
«در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی»
دست در دست تو انگار علی میآید
وای! از این منظره بوی غزلی میآید:
ساقی از چشمهی نور آب حیاتی برسان
من کم آوردم، از آن سو کلماتی برسان
شاعر شعر خودت باش و کنارم بنشین
فعلاتٌ فعلاتٌ فعلاتی برسان
«هَل اَتی» ! پشت در خانهی تو خیمه زدیم
مستحقیم، به یک خنده زکاتی برسان
زمزم از زمزمهات مست شده، کعبه خراب
شعر مشعر شده بانو! عرفاتی برسان
تو اگر خواستی آتش به دو عالم بزنیم
به لب تشنهی ما آب فراتی برسان
یوسفت رفت و کشیدیم فراقی که مپرس
اجر این صبر، بیا شاخه نباتی برسان
آسمان گوشهای از وسعت چشمان تو است
نظری کن به زمین، راه نجاتی برسان
ای شب قدر! تو آن جام مقدّر ـ تا ما
میفرستیم به نامت صلواتی ـ برسان
* * *
سیلی آن روز به رویت چه غریبانه زدند
«آتش آن بود که در خرمن پروانه زدند»
یک کبوتر وسط شعله تقلا میکرد
«جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد»
رسم این است که پروانه در آتش باشد
«عاشقی شیوهی رندان بلاکش باشد»
«بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد»
باد شب سورهی سیلی به رخش نازل کرد
با گل و غنچه تو دیدی در و دیوار چه کرد؟
«دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد»
«ناگهان پرده بر انداختهای یعنی چه
مست از خانه برون تاختهای یعنی چه»
کمر سرو در این کوچه کمان خواهد شد
«چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد»
آه! هجده گل از آن باغ نچیدیم و برفت
«باربر بست و به گردش نرسیدیم و برفت»
تا در این خانه گُلِ خندهی زهرایم بود
«من ملَک بودم و فردوس برین جایم بود»
عمر کوتاه تو گنجایش دنیا را بس
«وین اشارت ز جهان گذران ما را بس»
خانه دوست کجا؟ صحن سپیدار کجاست؟
«ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟»
- ۸۸/۰۳/۱۲
خیلی قشنگ بود.
همیشه فاطمی باشی انشاالله.
یا علی.