قاسم صرافان

شعرها و ترانه های قاسم صرافان

قاسم صرافان

شعرها و ترانه های قاسم صرافان

قاسم صرافان

در این وبلاگ، شعرها، ترانه ها، مطالب، شعرخوانی ها، تصاویر، کلیپها، برنامه ها و خبرهای مربوط به من با موضوع شعر آیینی، شعر عاشقانه و ترانه قابل مشاهده است.
قاسم صرافان

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

تا فاطمه زدند صدایت

پنجشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۸۹، ۱۱:۲۹ ق.ظ
 

ماه در آمد

 
پرده کناری زد و چو ماه درآمد
فاطمه با چادری سیاه درآمد
ماه که عمری اسیر حسن خودش بود
تا که تو را دید از اشتباه درآمد

باز زمان نماز شد که بیایی
موقع نذر و نیاز شد که بیایی
دور و برت را برادران که گرفتند
کوچه برای تو باز شد که بیایی

حال و هوایی گرفته خانه‌ی «موسی»
تا که برای پدر شدی «ید بیضا»
مرهم او - تا که می‌رسید به خانه-
گرمی دست تو بود، «اُمّ اَبیها» !

تا سحر اینجا لب تو زمزمه دارد
باز ز اسمت خلیفه واهمه دارد
بَه! که چه مَست‌ند کوچه‌های مدینه
مست ردایی که عطر فاطمه دارد

یوسفِ تو رفت و رفته‌ای به هوایش
رشته‌ی دل را سپرده‌ای به خدایش
هیچ نمی‌خواهی از خدای «رضا» یت
قلب تو راضی شده فقط به «رضا»یش

 
گوشه‌ی صحن تو غصه راه ندارد
«خوشتر از این گوشه پادشاه ندارد»
این دل آلوده عاشقت شده اما
غیر همین اشک‌ها گواه ندارد

راه حرم دور و آستان تو نزدیک
قافله‌ها خسته، سایه‌بان تو نزدیک
سفره‌ات آنقدر بی‌ریا و صمیمی است
تا که نشسته‌ست میهمان تو نزدیک

خواندن «والشمس» در جوار تو خوب است
صحبت مشهد فقط کنار تو خوب است
باز هم از جمکران و ساقی سبزش
باده گرفتن به اعتبار تو خوب است

خواهر خورشید! دل به نور تو بستیم
زائر شهر توایم هر چه که هستیم
نان و نمک می‌رسد باز هم از قم
گر چه نمکدان هزار بار شکستیم

تا که شفاعت خدا به دست تو بخشید
در ته چشمانمان امید درخشید
حضرت معصومه تو... تو... چه بگویم!؟
واژه کم آورده‌ام دوباره، ... ببخشید!

 

--------------------------------------------


حضرت آیینه

«آن یار کزو خانه‌ی ما جای پَری بود
سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود»
انگار در اعماق نگاهش خبری بود
در شهر خودش بود و دلش در سفری بود

می‌رفت دلت کوی به کو، خانه به خانه
«جمعی به تو مشغول و تو فارغ ز میانه»

انگار کسی رو به خراسان به نماز است
با چادر سبزی که پر از عطر حجاز است
«اَلمِنَّتُ لِلَّـه که درِ میکده باز است»
مستی ـ به خدا ـ پیش دو چشم تو مجاز است

من مست‌ترین حوض تواَم حضرت مهتاب!
از این همه اشک است اگر شور شد این آب

در سفره‌ی مهمان تو جز نور خدا نیست
هر لقمه مگر با نمک نام رضا نیست
از شوق تو در صحن و خیابان تو جا نیست
کس نیست که در دامن مهر تو رها نیست

حق دارد اگر یوسف ما هم به تو نازد
یک مسجد و میخانه کنار تو بسازد

آنقدر قشنگی که دل قافله‌ها را …
آنقدر کریمی که همه فاصله‌ها را …
آنقدر عزیزی که تمام گله‌ها را …
ـ از قافیه بگذرـ بگشا این گره‌ها را

نزدیک ترین سنگ صبور دل مایی
هم دامن زهرایی و هم دست رضایی


 
--------------------------------------------

یادگار مادرش
 

و دانه ریخت بیایی کبوترش باشی
دوباره آینه‌ای در برابرش باشی

نه اینکه پر بکشی و به شهر او نرسی
میان راه پرستوی پرپرش باشی

«مدینه» شهر غریبی برای «فاطمه»‌هاست
نخواست گم شده‌ای مثل مادرش باشی

خدا تو را به دل بی قرار ما بخشید
و خواست جلوه‌ای از حوض کوثرش باشی

به «قم» رسیدی و گم کرد دست و پایش را
چو دید آمده‌ای سایه‌ی سرش باشی

اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد
و تا همیشه تو یاس معطرش باشی

نگاه تو همه را یاد او می‌اندازد
به چهره‌ات چه می‌آید که خواهرش باشی

خدا نخواست تو هم با «جوادِ»کوچکِ او
گواه رنج نفس‌های آخرش باشی

نخواست باز امامی کنار خواهر خود ...
نخواست «زینبِ» یک شام دیگرش باشی

 

 

  • قاسم صرافان

نظرات  (۱۴)

سلام استاد
این شعرتون هم خلیلی قشنگه

«می‌بارد از ضریح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمت،
از «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا کرده در، به‌ روی گدایت»

شفاعت اون بانوی بزرگوار در بهشت نصیب و گوارای وجودتان
سلام
با - یاد سهراب شاعر سراینده کلام ناب ناب – به روز هستم
به دیدارم بیایید...
سلام استاد حق نگهدارت .ذوقت همیشه پایدار
  • علی بهزاد
  • سلام
    ممنون
    به ساعت نگاه میکنم
    حدود سه نصف شب است
    چشم میبندم که مبادا چشمانت را
    از یاد برده باشم
    و طبق عادت کنار پنجره میروم
    سوسوی چند چراغ مهربان
    و سایه کشدار شبگردان خمیده
    و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
    و صدای هیجان انگیز چند سگ
    و بانگ آسمانی چند خروس
    از شوق به هوا میپرم چون کودکیم
    و خوشحال که هنوز
    معمای سبز رودخانه از دور
    برایم حل نشده است
    آری از شوق به هوا میپرم
    و خوب میدانم
    سال هاست که مرده ام
    ...
    در انتظار ردپای عبورت و گرمای حضورت .
    خیلی عالی بود .......خیلی
    منم بروز شدم
  • سید مجتبی
  • فوق العاده بود
    البته من بالای 70 در صد اشعار شما رو خوندم همه اش عالی هستند . التماس دعا
    سلام

    هر چندتا شعرتون قشنگ بودن اما این یه تیکه به همش می ارزید:

    «اَلمِنَّتُ لِلَّـه که درِ میکده باز است»
    مستی ـ به خدا ـ پیش دو چشم تو مجاز است

    من مست‌ترین حوض تواَم حضرت مهتاب!
    از این همه اشک است اگر شور شد این آب
    سلام و عرض تبریک.
    فانوس زبور با غزلی پیشکش به حضرت فاطمه معصومه روشن شد:
    در بیکران صحن بزرگ تو اینک کبوترانه منم، بانو
    گلدسته ات بهشت کبوترهاست اذنی بده که پربزنم بانو
    قدمتان روی چشم. یاحق

    سلام
    اومدی تهران خبر کن
  • محمدحسین ملکیان(فراز)
  • سلام و عرض ارادت
    اجرتان با عشق
    این شعر را با صدای خودتان شنیدم.
    سر ف ر ا ز باشید
    در پناه محراب جانها
  • مرتضی پارسا
  • ترکوندی قاسم
    ای ولا با این همه صناعات ادبی ... ای ولا با این همه ارادت

    سلام دوست عزیز
    آخرین غزلی که سروده ام ... بر تارنمای شخصی من ... فوران ...
    نگاشته است.
  • محسن مهدوی
  • با سلام...
    بسیار خوب بود...
    موفق تر باشید...
    حــافــــظ خــوانــی
    7 / 7 / 89

    غــــزل (365)
    عـمـری ست تـا بـه راه غـمـــت رو نــهـــاده‌ایـم
    روی و ریــــایِ خـلـق بـه یـک ســـو نــهــاده‌ایـم
    طــــــاق و رواق مــدرســه و قـیـل و قـال عـلـم
    در راه جـــام و ســـــــاقی مـهـــــرو نــهــاده‌ایـم
    هم ؛ جان بـدان دو نرگـس جـادو سـپـــرده‌ایـــم
    هـم ؛ دل بـدان دو سـُنـبـل هـنــدو نــهـــاده‌ایـم
    عـمـری گــــــــذشـت تـا بـه امـیــــــد اشـارتـی
    چـشـمی بـدان دو گـوشـــه‌ی ابـرو نــهــاده‌ایـم

    سلام ؛

    "ستیغ سخن" با شرح این "غـــزل" از حافظ ، چشم به راه حضورتـان است .




    مـانـا بـاشــیـــــد و کــامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــروا
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">