دردانهی جلفا
چهارشنبه, ۴ اسفند ۱۳۸۹، ۱۰:۳۸ ب.ظ
چه عشق نفسگیر و عجب حال خرابی
دردانهی جلفا ! برسان پیک شرابی
هم کیش تو هستم من از آن لحظه که دیدم
یک بوسه در آیین تو دارد چه ثوابی
انجیلت از این روز ببین آیه ندارد :
زیر پل خواجو، من و یار و لب آبی
در من متجلی شده روح القدسی مست
امشب نکند مریم من! زود بخوابی
مرغی به قفس اینهمه مظلوم ندیدم
چون زلف چلیپای تو در پشت حجابی
هم درد من و عاشق دریا شده، هر کس
یک بار تو را دیده در آن دامن آبی
جز رفتن و هرگز نرسیدن به تو دیگر
سیراب ندیدم بکند هیچ سرابی
جای سرِ انگشت من، افسوس! نسیمی
انداخته در حلقهی گیسوی تو تابی
با شب چه کند سینهی این برکه بی تاب
وقتی که تو اِی ماه! نخواهی که بتابی
راهب شدهام گوشهی محراب دو ابروت
اما نرسید از ملکوت تو جوابی
امروز ندیدی دل آیینهاییم را
یک روز بیاید که بگردی و نیابی
- ۸۹/۱۲/۰۴
وب قشنگی داری
امیدوارم همیشه موفق باشی
ممنون میشم اگه یه سری به من بزنیو نظر قشنگتو بگی
مر30
بای