بانوی قشم
سه شنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۱۱:۵۵ ب.ظ
حتی میان این همه زیبای بندری
بانوی خوب قشم تو یک چیز دیگری
اینجا همیشه منظره بر عکس قصههاست
دریا پر از مسافر و ساحل پر از پری
از چشم من تکی تو، ولی خوش قیافهاند
این دختران سبزه هم از چشم خواهری
حس میکنم دوباره تو را، یا من آنورم
یا اینکه تو گذشتهای از آب و اینوری
بین من و جزیره گرمی که شهر توست
مانند خواب از سر امواج میپری
تا پلک میزنم به هم از راه میرسی
تا پلک میزنی به هم از حال میبری
خالت سیاه تر شده بر روی گونههات
ماهت قشنگ تر شده در قاب روسری
من «یا لطیف» گفتم و با من نسیم گفت
ـ با دیدن شکوه تو ـ «الله اکبر»ی
در پای تو مگر صدف از خاک بر نخاست
بیخود نگفتهام به تو بانو! که محشری
اشعار من اگر تو بخوانی شنیدنی است
زیبای من بخوان! همه را که تو از بری
بندر عباس - زمستان 88
- ۹۰/۰۲/۲۰
مصرع آخر "تو که از بری"باشد ای بسا پایان بندیت روان تر بشود