شرح دلتنگی
پنجشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۰، ۰۱:۴۶ ب.ظ
آری جوانترین قمر آل هاشمم
مثل حسن غریب میان محارمم
مثل حسین برده عطش طاقت مرا
مهمان نورسیده موسای کاظمم
امشب گرفته بود
دست خدا مرا
زهرا از آسمان
میزد صدا مرا
خشکید آن لبی که بر آن نام حق نشست
بغض ملائک از خبر درد من شکست
حتی کنار پیکر من خواهری نبود
تا برکشد بروی تنم عاشقانه دست
در را بروی من
تا ظالمانه بست
فریاد و نالهام
در سینهام شکست
وقتش رسیده مرغ مهاجر سفر کند
یک بیقرار هادی من را خبر کند
بر دامنش مگر بگذارد سر مرا
گریان لب مرا به نمی آب تر کند
جان میدهد غریب
فرزند مصطفی
پر میکشد جواد
تا مشهد الرضا
مثل حسن غریب میان محارمم
مثل حسین برده عطش طاقت مرا
مهمان نورسیده موسای کاظمم
امشب گرفته بود
دست خدا مرا
زهرا از آسمان
میزد صدا مرا
خشکید آن لبی که بر آن نام حق نشست
بغض ملائک از خبر درد من شکست
حتی کنار پیکر من خواهری نبود
تا برکشد بروی تنم عاشقانه دست
در را بروی من
تا ظالمانه بست
فریاد و نالهام
در سینهام شکست
وقتش رسیده مرغ مهاجر سفر کند
یک بیقرار هادی من را خبر کند
بر دامنش مگر بگذارد سر مرا
گریان لب مرا به نمی آب تر کند
جان میدهد غریب
فرزند مصطفی
پر میکشد جواد
تا مشهد الرضا
- ۹۰/۰۸/۰۵
راستی یه دو بیتی بود یا...یادم نیست گفتین همینطوری تو راه کربلا گفنین که اونشب خوندین..اگه شد اونم بزارین
ممنون
در پناه امام زمان(عج)