قاسم صرافان

شعرها و ترانه های قاسم صرافان

قاسم صرافان

شعرها و ترانه های قاسم صرافان

قاسم صرافان

در این وبلاگ، شعرها، ترانه ها، مطالب، شعرخوانی ها، تصاویر، کلیپها، برنامه ها و خبرهای مربوط به من با موضوع شعر آیینی، شعر عاشقانه و ترانه قابل مشاهده است.
قاسم صرافان

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

خودتو پشت گُلای کوچه پنهون نکنی
نکشی پرده‌ها رو، چشما رو حیرون نکنی

جلوی روی فرشته دِلو آتیش می‌زنیم
تا دیگه عشوه با اون چشمای شیطون نکنی

هر کاری خواستی بکن، اما به آیینه قسم!
که از آبادی قلبت ما رو بیرون نکنی

دیگه از ما که گذشت اما یادت باشه که باز
جلوی چشم کسی زلفو پریشون نکنی

یعنی میشه که با گرمای بهارِ نفست
یه اشاره به درختای زمستون نکنی؟

هرچی از ناز غزالای گریزون ‌کشیدیم
ای خدا ! قسمت گرگای بیابون نکنی

  • قاسم صرافان
به عطر کوچه گره زد بهار پیرهنش را
و رفت، رفت و نمی‌خواست دوباره آمدنش را

به دور حلقه چشمی که موج دلهره می‌زد
طواف داد و به اشکی گلاب زد کفنش را

و رفت تا بسپارد به عشق بال و پرش را
و رفت تا که بگوید به خاک، راز تنش را

ولی به جای پریدن قرار شد که بیاید
برای شهر بگوید پرنده‌تر شدنش را

و او دوباره که آمد هوای مه زده‌ای بود
و گوش کوچه که نشنید صدای در زدنش را

ولی هنوز در ایوان کنار حوض قدیمی
زنی به پنجره می بست دخیل آمدنش را

رسید زخمی و بخشید به چشم مانده به راهی
تمام یک دل عاشق و نیمی از بدنش را


  • قاسم صرافان
به عطر کوچه گره زد بهار پیرهنش را
و رفت، رفت و نمی‌خواست دوباره آمدنش را

به دور حلقه چشمی که موج دلهره می‌زد
طواف داد و به اشکی گلاب زد کفنش را

و رفت تا بسپارد به عشق بال و پرش را
و رفت تا که بگوید به خاک، راز تنش را

ولی به جای پریدن قرار شد که بیاید
برای شهر بگوید پرنده‌تر شدنش را

و او دوباره که آمد هوای مه زده‌ای بود
و گوش کوچه که نشنید صدای در زدنش را

ولی هنوز در ایوان کنار حوض قدیمی
زنی به پنجره می بست دخیل آمدنش را

رسید زخمی و بخشید به چشم مانده به راهی
تمام یک دل عاشق و نیمی از بدنش را


  • قاسم صرافان
از لیلیان قصه، پسر! با نمک تری
از خنده سپید سحر با نمک تری

از چهره‌ای که راوی افسانه گفته است
ای غایب از نظر! به نظر با نمک تری

دریا دلش برای لبت شور می‌زند
از موج اشک و گونه تر با نمک تری

از کفتری که وقت تماشای اسم تو
پر می‌زد از نگاه پدر با نمک تری

از گوشه ردای تو انگور می‌چکد
وای از کدام باده مگر، با نمک! تری؟

هر روز تازه است غم رفتنت، بیا
از زخم‌های قلبم اگر با نمک تری

شب صحبت از سوار قشنگ قبیله بود
اما رسید وقت سحر با نمک تری

از چشمک شبانه نسل ستاره‌ها
از لیلیان قصه، پسر! با نمک تری


  • قاسم صرافان
از لیلیان قصه، پسر! با نمک تری
از خنده سپید سحر با نمک تری

از چهره‌ای که راوی افسانه گفته است
ای غایب از نظر! به نظر با نمک تری

دریا دلش برای لبت شور می‌زند
از موج اشک و گونه تر با نمک تری

از کفتری که وقت تماشای اسم تو
پر می‌زد از نگاه پدر با نمک تری

از گوشه ردای تو انگور می‌چکد
وای از کدام باده مگر، با نمک! تری؟

هر روز تازه است غم رفتنت، بیا
از زخم‌های قلبم اگر با نمک تری

شب صحبت از سوار قشنگ قبیله بود
اما رسید وقت سحر با نمک تری

از چشمک شبانه نسل ستاره‌ها
از لیلیان قصه، پسر! با نمک تری


  • قاسم صرافان